عارفانه هاي يک دوست




هنوزم روسري تو ،


با رنگها دوست دارم


سپيدي رنگ موهات و ،


به زير روسري دوست دارم


هنوزم چشم غزل خوانت را ،


باهمه خستگي هايش دوست دارم


هنوزم آن حفاف ورازچشما تو ،


به زيرچين موهات دوست دارم


زبانت نرم وشيرين باحفاف است ،


چقدرگرمي حرفهايت را دوست دارم


غلام عاصي ميشد گاه گاهي اما ،


چقدرصبرزهرايت را دوست دارم


غرآ




سحرآمد وهادي ،


گمگشته شد


که در ظلمت شب ،


محراب شد


چون چراغ رهنوردان ،


درشب ظلماني


نورچشمانم به ره ،


رقصان شد


آن گه ازگنبد ،


ميناي عشق


شب فرورخت و ،


کبودي روشن شد


دل چو افسونِ آن ،


تصويرشد


رنگ خونگيردماوند ،


تيغ? ي شيرشد


همچوخورشيد پَرگرفت ،


از روي نيلگون خزر


خون به رکهاي غلام ،


بيشه ي شيرشد


غرآ




ميي که ورزميدهد.روح مرا ،


به دست توست .


دواي دل شکسته ام ،


به دست توست .


به باد مده گيسو ،


پريشان مکن مرا .


که دست التجابم ،


بسوي توست.


ببين چشم بيمارمرا ،


که درانتظارخسته است.


به طعنه بگوساقي ، ؟


که جاي تازيانه توست


به وعد گاه کاروان رسيد ،


رفيق .


به شورنغمه گريه کند غلام ،


همانجا خانه ي توست


غرآ




کاجک کوچه مان زيرباران ،


عاشقي ازسرگرفت .


گيسوان را شستشو مي داد او ،


شانه از دست دلبرگرفت .


خوش مي خواند ،


با ساز نسيم .


آفتاب آمد و ،


تاج زرّين برسرگرفت .


خلوتم درهم ريخت ،


با نغمه ايي .


بلبل معشوق آمد ،


نغمه با دلبرگرفت .


غرآ 2/3/98




حسرت چشمانت ،


قطره قطره بارانم کرد .


اي ساحل آرام دلم ،


انتظارت.


 سايه ي سرکشم کرد .


ماه تکراري شبهاي من ،


بيشتراز شبهاي ديگر .


عاشقم کرد .


اين گهنه شراب جامت ،


دهليزقلب مرا .


مسخ خود کرد .


مومم به شبها برهت مه ،


آن برق نگاهت.


آبم کرد .


غرآ




صداي بال فرشتگان ،


با باد مي آيد .


ازکهکشان برگ ريزان ،


بيکران مي آيد .


کنون که آمد است ،


اين فصل خزان نيست .


به کهکشان بنگر ،


رنگين کمان مي آيد .


بشويد مرا ،


با شراب باران .


بپيچت درحريربوسه اش ،


باد و باران .


به گرمي لاي لا يش ،


مست خواب مي شوم .


به زيرچترگيسوانش ،


همچوموم آب مي شوم .


شراب خواب شبهايم شد ،


مثل مهتاب .


رنگين فرش زيرپايم شد ،


در حرير آفتاب .


غرآ




خزان مي شوم ،


ازتنها يم


بيا پيچک بشو ،


بپيچ برتنم


توباران و من ،


چتروارونه ام


که ميشويد غم و ،


از دلم


تو آغوش گرمي ،


به پائيزم


بيا تا بپايت ،


برگِ تنم را بريزم


تو اي دارغه ي ،


باغِ الوان


بيا تا بروي شانه ات ،


اشک بريزم


نخواهم گسست ز دامت ،


عزيزم


هميشه صيد دامت ،


هستم عزيزم


غرآ




بيا شاد بکن ،


دلتنگيم را .


رسان برساحل ،


عشق ومستي يم را .


حصاري سخت هست ،


بين من وتو .


تو آفتاب شو بسوزان ،


اين حصار را .


نخستين عشق ،


عشق تو بود در دل .


اگرصد خزان آيد ،


عشقت زدل بيرون نميره .


سيه دامن مپوش ،


دامن کشان باش .


خرامان رفتنت ،


ازيادم نميره .


هزاران جلوه ديدم ،


رنگا رنگ .


من آن رنگ پُرچينِ ،


دامنت يادم نميره


غرآ




از شرارچشمانت ،


مرا سوزاندي .


درعمق چشمت ،


مرا خواندي .


لبهاي مرا درحسرت ،


بوسه جامت .


زآن حسرت بوسه ،


مرا سوزاندي .


دانم که رازاين ،


ديوانگي داني .


تا فرصتي پيداشد ،


مرا سوزاندي .


پروانه منم شمع توايي ،


جانا .


هم خود سوختي و ،


هم دلِم سوزاندي .


غرآ




دل به مهرتوبستم ،


که در آغوش توباشم .


تونگين ومن حلقهء دستت ،


که فراموش نباشم .


دشت تف کرده کويرم ،


که به اميد بوسه باران توباشم .


به ره هم پرتوي مهتابي ،


که درظلمت سايه نباشم .


نم نم بوسه باران بهاري ،


باغ باران خورده توباشم .


حلقه ء دام اگربگشايي ،


نيک دانم که صيد توباشم .


غرآ




توپنهانگي ميکني ،


عاشق.همه عالم .


تواي آشبگر ،


عاشق کُش عالم .


باهمه دوري خوشم ،


اماّ چرا ؟ .


مي کُشد دلتنگيت ،


در سينه مرا ! .


چوميخواهم که عشقت را ،


فراموش کنم .


دل ديوانه را ،


خاموش کنم .


بشم يا رمي رم ،


يازنگي مست .


دلم درگير و ،


نتوان خاموش کنم .


غرآ




ساقي بده مِي ،


همراه بلبل .


بانگ ازدل پُرکنم .


شايد نهفتت ،


غم زيرپا و .


گل بوبگيرد و .


گل کند .


ساقي بده مَي ،


ازآن صبوح و .


آواز روحم .


گل کند .


زين انجمن ها ،


اسب سخن را .


زين کند .


در دشت پُرخون ،


به ياد ياران .


اين جام را پُرکنم .


اين زخم ديرين ،


درقابي ازخون .


سرلوحه ي .


خود کنم .


ساقي بيارا ،


دراين گلستان .


رنگ سحر را .


گلبوکنم .


هستم هنوزآن ،


عاشق که تا مِي .


پرستان را .


رو کنم .


درپاي خم ،


عمريست نشستم .


ساقي بيا .


جامِ صبوح را روکنم .


غرآ




 


عشق چه ميخواست که يک نه ،


دوصد بستاند و رفت .


پيشم سراپا جان شد و ،


در دلم جانان و ناگه برفت .


اوکه پنهان در دلم آمد و ،


عاشق شدم .


اوچرا پنهان نماند ؟


شرربجان انداخت ورفت .


اوچوشد دمساز دل ،


رازعشق آموخت ولي ! .


مهربان بنشست و ،


حيران کرد ورفت .


اونميداند مگر ؟ ،


درپاي عشق جان ميدهم .


جان دادن پاي عشق ،


شيرين است .


مثل شمع سوختم و ،


اما او برفت .


اوخودش جام شراب بود و ،


مستِ مست .


آخرمرا مدهوش خود کرد و ،


زمين انداخت و برفت .


غرآ




پُرازسرور گشته اي ،


مطرب عشقي مگر ؟ .


به عود دل عطر زدي ،


مِيل .به سوختن است مگر .


غم ها بريختم به رود ،


و زشوق سياحت کنم .


در بي قراري عشق ،


فروغ کوکبت. رويت کنم .


اي صنم ما کعبه ايي ،


در طلبم ترا وسجودمي کنم .


جلوه رخسارت را ،


در دلم حُسن و نمود مي کنم .


غرآ




نام من عشق است و ،


کارم عاشقي .


صدها فتنه برپاکرد ،


اين عاشقي .


نيمه هاي شب ،


شاهد بود ماه نقره اي .


جلو گاه هم بود ،


زآن شبهاي عاشقي .


اندرونهِ کعبه دل ،


جا خوش کردبود .


آه سري در ميخانه ها داشت ،


اين عاشقي .


غم چرا ؟ ،


ترس ونا اميدي نبود .


اندرونه سينه ام ،


جا خوش کردعاشقي .


عاشقي ديدم ،


دست در دامان عشق .


ديده را از اشک ،


دريا کرد بود .


حيله ها کرد و ،


شررافروزي .


باچنين وصفي ،


خطرها کرد بود .


درخورخودهرعاشق ،


تقلا مي کند .


اين چه غوغايست که عشق ،


برپا کرد بود .


غرآ




درچشم من چشم آهويت ،


به شکار آمد .


به چشمم افکن نگاه نافذِ گويا که ،


چشمت به شکار آمد .


فرو ريخت قلبم همچوزلفت ،


به روي شانه ات .


براين جلگه ويران دل ،


چشم غزالت به شکارآمد .


به روح خسته ي من ،


عطر روح تو وزيد .


به دشت سوخته دلم ،


گل ياسمن رويد .


فرودآمدي مه روشن ،


به شبهاي تارم .


چه خوش آمدي با طرب ،


گرفتي انتطارم .


دلم گرفتار بوسه هاي ،


صيد تو شد .


چوبرکوبيدي به خانه قلبم ،


بيمار تو شد .


غرآ 




دق کردايم و مُردايم ،


خورشيد کي طلوع مي کني .


زين وادي طوفان شده ،


پس کي طلوع مي کني .


گلدان خانه خشک شده ،


باران ببار ازاَبر خويش .


يکبار بتاب از پنچره ،


تا حس کنم دلدلر خويش .


اين باغ خزان ودرغم است ، 


بي باغبان خسته شد از انتظار .


ويران شدبيا اي باغبان ،


بلبل به باغ درانتظار .


دستم به دستت بگير ،


ازغصه وغم کن رها .


ويرانه گشتيم مثل بَم ،


زين لرزها کن تورها .


آه ميگشيم سنگ صبور ،


ديرشد ولي اما بيا .


نگذاربرم خاطراتم رابه گور ،


اي يوسف دلها بيا .


غرآ




گفتم:آنجا که آيد بوي گل ،


ياس توايي .


روي تو حساسم و ،


هرچه ميخواهي بگو .


درگيرقلبت شدم ،


کار عشق وعاشقيست .


اين دگرکار دل است ،


اي گل ياس بگو .


چشمم گر درگيرچشمت شد ،


اي ياس من .


ازدلم رو کردام ،


کارعشق نيست بگو ؟.


صاحب احساس من ،


بويت مرا مست کرد است .


هرچه ميخواهي بکن ،


هرچه ميخواهي بگو .


غرآ




مهر تو پاي بند ،


وفايش کرد دل را .


خالي از هوس و ،


رهايش کرد دل را .


قلبم بتپيد و ،


عاشق شد .


در بند تو گشت و ،


ازغير رهايش کر دل را .


دانم که توآگهي و ،


اسرار عشقي .


تنها تو آگهي ،


چون خداي عشقي .


اسرارخطايم را ،


به عشق تو پنهان کردم .


دانم که توبخشيدي ،


حقاکه خداي عشقي .


غرآ




ياد آن سحرو ،


نم نم باران بخير .


يادآن باده بدستِ ،


لب ايوان بخير .


مات و مبهوت و ،


غرق نگاهش بودم .


يادآن رقص پا و ،


موي افشانش بخير .


هرسحردل طلبش ميکرد و ،


منتظر .


يادآن خنده وعشوه و ،


نازش بخير .


شرشرباران وترنمِ ،


ناي ناودان .


يادآن موي پريشان و ،


غزل خوان بخير .


بسرشوق مي آيد هرسحر ،


اين دلکم .


يادآن بوسه پران ،


لب ايوان بخير .


چه دل انگيز وقشنگ آمد و ،


برچشمِ دل نشست .


يادآن همه رويايقشنگِ ،


زيرباران بخير .


غرآ




به سرزلف من اي باد صبا ،


شانه بکش بار دگر .


نرم وآرام ولطيف دستي بکش ،


برگونه ام بار دگر .


بسرآيد آن حسرتِ ديدار ،


باردگر .


دربرم دوست بنشين ،


خنده آيد به لب بار دگر .


نگاهم کن که آينه شوم ،


ترا. ترا.


سرمه برديده بکش ،


تا به شوق آيم. بار دگر .


به لب تشنه من باده گلرنگ ،


بريز. بريز .


تا به شوق آيد آن ،


عشقِ ديرينه. باردگر .


نکش آن پرده اَبرحرير ،


بر رُخ خويش .


دل ميخواهد ببيند. ترا ،


از پنجره. باردگر .


غرآ




معبرآن نگاهت ،


چه مبهوتم کرد .


ازتپش اندخت قلبم و ،


مبهوتم کرد .


زيرآن سپيدداربلند ،


وعده ماگشت شبي .


ماه برون آمد و ،


گل گرفتارم کرد .


دل مغرورمنکه ،


پُرازوسوسه بود .


نگهش جاي يوسف شد و ،


گرفتارم کرد .


وقت ديدارمنظره ازآن ،


بهترنديد .


معبرش کوي عسل بود ،


که بيمارم کرد .


غرآ




دوشاخه نرگست ديدم ،


شب يلدا


دل خامم بهاري شد ،


شب يلدا .


چو درايوان دل ،


عطرش پيچيد .


غمم درهم ريخت و ،


صفا پيچيد .


به روي زندگي لبخند زد و ،


دل شد چيران .


صفا آوردبا نقش پايش ،


روي ايوان .


مرا سرمست و ،


چه خوش عطر داري .


کتابي ازغزلهاي دلم ،


در دست داري .


چودر دهليزقلبم بنشاندي ،


تم عشقت .


به پرچين دل آورد ،


بوي عطرت .


غرآ




تازه دم دارم ،


غزلي امروز .


دلم گرفته و ،


شانه کم دارم امروز .


تو چون آيي هواي ،


خوش دارم امروز .


ترا در بر و ،


برابر دارم امروز .


اگرچه تلخ است سلامم و ،


بابت نيست .


غمي کنج سينه ام هست ،


که اشک دارم امروز .


دليل بي کسي يم ،


غربت نيست اما .


قلم در دست و رفاقت ،


باغزل دارم امروز .


دو طعم پُرکن واژه درفنجان ،


ازآن شيرين زباني .


بپيچ اين نخسه را ،


که روي گونه ام نم دارد امروز .


توچون آيي و دمنوش غزل را ،


دم کني آماده هستم .


بيا جانا بريدم ،


قافيه کم دارم امروز .


چه لب سوز وداغ مي چسبد ،


غزلهايت .


کمي زعفراني کن. که آب گردد ،


يخهايم امروز .


غرآ




 خدا نکند قرنطينه باشم ،


بهارنزديک و حسد ميبرم .


کنارپنجره ايستاده ام ،


به عطربهارحسد ميبرم .


به عطرگل وترانه هاي گنجکها ،


حسد ميبرم .


به پرندهاي قفسي که عادت کردن ،


حسد ميبرم .


مي گشود چشمانم را ،


باران نقراي فام .


من به آن شرشر ناودان ،


حسد ميبرم .


هرصبح به امواج خنده خورشيد ،


حسد ميبرم .


چه دلکش مي دويد ،


نسيم ازکوچه .


من به آن سرود نسيم وباد ،


حسد ميبرم .


سرانجام ميرسد بهار ،


خدا نکند قرنطينه باشم .


وگرنه به قاصدکهاي بهاري ،


حسد ميبرم .


غرآ




اي دريغ ايام هم ،


از ما گريخت .


آن جواني و شورهم ،


ازما گريخت .


مه روهم. اندک اندک ،


ازما گريخت .


برسر آمد برف و ،


وآن سيه مو.ازما گريخت .


آه دل جوان هست و ،


جواني ميکند .


همرهي دارم هنوزم ،


مهرباني ميکند .


شب قلندرميشود دل ،


بيدار تا سحر .


باهمه زخم زبان ،


مهرباني ميکند .


چون قلم با دل. عاشقم ،


مهرباني ميکند .


غرآ




زيرلب اوآهسته ،


خنديد ورفت .


ضربه ايي به قلبم افکند و ،


آهسته رفت .


شبنمي لرزان گونه ام را ،


خيس کرد .


اولرزاند قلبم و ،


درکبودي شب خنديد ورفت .


مات شد چهره ام ،


در آينه گيچ مانده بود .


گيسوانش درهم و ،


همره باد رقصيد و رفت .


تند وبي تاب ميدويد ،


ديده ام سويش ولي ! .


گوييا ازپنجره ،


روح منم با اوبرفت .


غرآ




هستم مست تو و ،


غمزه فروشي ازتو .


ميخرم به صداقت عشق ،


عشق بازي ازتو .


بگوکه عاشقم ؟،


خسته نيستم ازتو .


ميخرم با قلبم عشق ،


آن عاشق ازتو؟ .


دلم را دريا بين و ،


شاعري. شعرهايم ازتو .


ميزنم به دريا و ،


ساحل زيبايش ازتو .


ميشوم غرق دريايت ،


پاروي دستانم ازتو .


ميروم با قايق روياهايت ،


مرغ عشقِ دريايش ازتو .


غرآ




تو دراميد بهاري و ، 


من درهواي نسيمم تو .


گمان مدارکه بهار ، 


گل وسبزه نيست .


گل هست وسبزه هست وبهار ،


لبخند خورشيدش ازتو .


زنسيم لطيف بهارخوش بينم و ،


بادصبا وعطرنسيمش ازتو .


باغ گلشن وشکوفه هست و ،


بااغبان خوش مرامش ازتو .


درباغ آفت هست وهم گل ،


طبيبا رحمانيتش ازتو .


غرآ




 


برتن ديوارهاي شهر ،


نه طرحي و نه رنگي .


کس دراين سامان نديده بود ،


اينهمه دلتنگي .


چشم مي دوزم به روز وشبها ،


با تمام خستگي .


دل رابه تصويرميکشم ،


از درون باهمه دل مردگي .


تا بدين منزلگه پاي نهد ،


شادي واميد .


برتن ديوارها نقش بندد ،


باردگررنگ زيباي اميد .


فرشته زدرآيد و ،


پليديها شود نا اميد .


غرآ



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Kristen گروه آموزشی آیلتسر دانلودها سئو ؛ بهینه سازی و طراحی سایت فروشگاه اینترنتی امیرحافظ خرید کاندوم Federal.dirs وکیل آنلاین جدیدترین عکسهای دستگاه cnc شرکت بهین تجارت